شعله های آبی

ساخت وبلاگ
به یاد می آورم

صورت روشن مادرم را

هنگامی که پیت نفت را به خانه می آورد

و خانه مثل صورتش روشن می شد

به یاد می آورم

صورت روشن مادرم را

هنگامی که یک صبح سرد زمستانی

پرده ها را کنار می زدیم

و برف یکدست پشت پنجره

خانه را مثل صورتش روشن می کرد

به یاد می آورم

خنده های سپید مادرم را

که یک روز با علاء الدین خانه خاموش شد

و با برف های گل آلود پارو می شد

و بعد از آن 

هرچه با چکمه های لاستیکی ، کوچه ها را پرسه زدیم

کسی برای نوشیدن یک استکان چای داغ

کنار شعله های آبی سرکش

صدایمان نکرد

دکتر نادرابراهیمیان مجموعه در کوچه باغ های اصفهان

|+| نوشته شده توسط نادر ابراهیمیان در دوشنبه یازدهم دی ۱۳۹۶  |

نادر ابراهیمیان...
ما را در سایت نادر ابراهیمیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dnaderebrahimiyana بازدید : 148 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 13:57